وقتی اولین بار وارد مزرعه شدیم، سکوتش یه جور عجیبی حرف میزد. صدای پرندهها، خشخش برگها و بوی برگهای تازه چای، انگار داشتن باهامون حرف میزدن و میگفتن: “اگر با دل کار کنی، ما هم همراهتیم.”
ما با کشاورزهای محلی نشستیم، چای رو مزه کردیم، روغن زیتون رو چشیدیم، قصههای قدیمیشون رو شنیدیم. فهمیدیم پشت هر برگ چای یه قصهس. پشت هر بطری روغن زیتون، زحمت نسلها خوابیده.
اونجا بود که قول دادیم نارنجبن فقط یه فروشگاه نمونه. قول دادیم صداقت کشاورزها، صبر زمین و عشق به سلامتی رو تو هر بسته از محصولاتمون بذاریم.
و اینطوری شد که نارنجبن شد پل بین خاک و خانههای شما…